دیدین زندگی از یه جایی به بعد دیگه تکراری میشه و تو احساس می کنی برای ادامه مسیر به یک همراه ❤️ نیاز داری؟
اسم من لیلا است این یادداشت رو دارم در سن ۲۸ سالگی می نویسم این روزها روز هایی که حال دلم خوب نیست و خیلی دلم گرفته همش با خودم میگم خدایا چرا زندگی من اینجوری رقم خورد ، منی که جز خوبی مردم نخواستم و همیشه دوست داشتم مردم به آرزوهاشون برسن خدایا تو شاهدی که چه شب هایی دعا کردم که هیچ پدری شرمنده بچه هاش نباشه اون روزایی که داشتم برای دیگران دعا میکردم یک لحظه ام خودم رو تو اون شرایط نمیدیدم ولی امون از روزگاری که همه اینا رو برای خودم رقم زد منی که هیچ وقت فکر نمیکردم عاشق 😍 بشم چه برسه به این که ازدواج کنم اما الان از زمان آشناییم با امید بیش از سه سال میگذره و حس میکنم کسی که به زندگیم معنی میده رو پیدا کردم 🥰 اما چه لحظات دلگیریه این مدتی که نتونستیم زندگیمون رو شروع کنیم، چه لحظات دلگیریه لحظه دیدن شرمندگی پدرم 😥 و روزهایی که دیدم چقدر سخت تلاش میکنه تا جهیزیه من رو تهیه کنه اما هرچی گذشت آرزو هامون بیشتر دور شد جوری که هنوز به خاطر شرایطی که داریم نتونستیم جهیزیه رو تهیه کنیم
خدایا میدونم تو صدامو میشنوی و حال دلم رو میبینی از ته دل ازت می خوام هیچ جوونی نباشه که برای شروع زندگی مشکل مالی داشته باشه و هیچ وقت هیچ وقت هیچ وقت پدرهای سرزمینم رو شرمنده دختراشون نکنی